indigo

قرار بود امروز با هم بریم

نشد ... 

اما به همین آسمون آبی که انقدر صاف و صیقلی بود که میشد توش تو را ببینم قسم

که همین جوری که راه میرم چشمام دنبال تو بود

یک شنبه که دم مترو بودم همش دنبال تو بود

شاید هنوز نمیدونی که دارم برات مینویسم... ولی روزی صدبار میام ببینم که تو چی مینویسی... 

رستگاری عاشقی در 22 بهمن 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی