indigo

خیلی فکر کردم در مورد ازدواج و اینکه چه چیزی میتونه من رو مطمئن کنه از طرف مقابلم که واقعا خانواده اش میخوان دخترش زندگی کنه و اینکه چقدر مذهبی هستن و اینکه چقدر عنصر تفکر توی خانواده مهم تلقی میشه ...

و اینکه اصن چنان که می نماین هستن؟؟!

پس از سال ها جستجو و پرسش به این رسیدم ... اگه میخوای کسی رو بشناسی ببین چقدر مهریه اش هست؟؟! ببین واقعا خانواده اش چی میگه؟؟! 

چرا اینقدر امار طلاق توی  خانواده های مذهبی زیاد شده؟!

خب معلومه چون مذهبی نیستن چون فرهنگ از مذهب مهم تره ... چون فرهنگ غلط مذهب ادمای این کشور شده چون فرهنگ غلط و برداشت نامناسب از اسلام و اون چه من دلم میخواست شده اسلام ..  نه اینکه من برم دنبال اسلام ... ادما به اسلام گفتن بیاد دنبالشون ...

اصالت رو با تعداد زیاد سکه نمیشه نشون داد ... چقدر دخترا بودن که رفتم خواستگاری و همون اول بخاطر سکه ردشون کردم... سکه یه کلمه سه حرفی هست ولی توش یه عالم نشونه و حرفا هست ... حتی میتونم برات از عدد سکه بگم اون زندگی چطوری داره میگذره ... 

شاید به خاطر همین بود که رسول گفت ... بهترین ازدواج اونی ست که مهریه اش کم باشه 

به من میگن ...خب یه عددی رو عند الاستطاعه میکنی ... بعدم نمیدی و اونم نمیخواد .. همینجوری ..  میگم این حدیث رو شنیدی که میگه

کسی که مهریه‌ای (برای زن قرار دهد) و قصدش این باشد که به او ندهد او همانند دزد است. (فروع کافی، ج. ۵، ص، ۳۸۳.)

بعد میگم عند الاستطاعه ینی چی؟؟ ینی من میگم اگر استطاعت داشتم میدم ولی هیچ وقت قصد ندارم به این استطاعت برسم ... یا شایدم نمیرسم ... پس ینی قصدم تلویحا این میشه که به او ندم ..  پس تلویحا دزد شدم رفت ... 

.

.

.

بالاخره یکی پیدا میشه بفهمه چقدر زشت هست که قدر و منزلت ش رو دارن با سکه معامله میکنن..  اون وقت وسط جلسه بله برون بلند میشه میگه ... من ارزشم انداز هیچ تعداد سکه نیست لطفا منو معامله نکنید... بخدا زشته ... بخدا زشته منزلت یه دختر رو با سکه نشون میدن ... مطمئنم بعدا این قاعده عوض میشه ... اما مطمئنم اقای خامنه ای یه چیزی میفهمیده که میگه نظرم 14 تاست ... 

نه اینکه بگه 14 عددی باشه ... این یه کد هست که  بفهمید که دخترتون رو با سکه ارزشش رو نشون ندین ... 

 

سکتنا ولکنَّ «العیونَ» نواطق
أرق حدیثٍ ما العُیون به تشدو..

..

خموشیم
و «چشم‌ها» سخن‌گویانند-
-لطیف‌ترین واژه‌ها را
وه! چشم‌ها چه سرایندگانی‌اند..

-ضُم قلبی بالحکیی
عوضنی فقر اللقی

با حرف‌هایت
قلبم را در آغوش بگیر
جبران کن این همه ندیدنت را...

سأعانقک عناق المئة عام،
حین نلتقى

وقتى ببینمت 
به اندازه صد سال
بغلت میکنم...

وقتی نمیدونی کسی واقعا دوست داره یا نه!؟ ... اینکه اگه دوست داره ولی اون جوری که دلت میخواد نشون نمیده ... ؟!! 

آیا واقعا دارم خودم رو گول میزنم که دوسم داری؟!

چطور باید خواست دلم رو بهت بگم ... اینکه روزی صد بار بهت فکر میکنم ... اینکه میخوام دلم یه عشق واقعی واقعی واقعی رو ازت ببینه ...

اینکه دلم نمیخواد آب توی دلت تکون بخوره ... ولی زندگی خیلی زخمی ام کرده ... کاش اینو میدیدی که چقدر زخم خورده ام ... دلم میخواد مرهم قلبم باشی ... من فقط همین یه چیز رو دارم ... کاش وقتی دیدی قلبم دستم هست ... قدرش رو بدونی ... همین 

تمام 

ما در عبور از کوچه عشق بر دوش هم سر می گذاریم 

هر جای این دنیا که باشی......... من با تو ام تنهای تنها

این خانه را بگذار و بگذر

با من بیا تا کعبه ی دل

 به یکی از روز های آینده ... نگاه میکنم ... اونجا هستم ... خودم رو کنار خود شاید 40 سال آینده میبنم

روزی است که من خیلی از عزیزان زندگی ام شاید کنارم نیستند .... آه ای زندان

روزی است که تنهایی تمام قد جلوی من قد علم کرده ... 

چقدر زندگی کوتاه بود ... چقدر زندگی کوتاه هست ... 

زمان برای من بسیار کوتاه هست ... و این حقیقت زیست ماست ...

بسان  پلک زدن تمام عمر خودمون رو بیاد می اوریم و مشاهده میکنیم که به چه اندک زمانی گذشت...

دلم برای عزیزانم در اون روز نه خیلی دیر خییییلی تنگ میشه ...

 به شدت خود رو همچون پدر جدم حضرت آدم میبینم ... تنها در کویر 

تنهایی ارث ادم 

دوباره اومدم اینجا بنویسم از ... اینکه توی دوران جوونی فهمیدم که خیلی زندگی ناراحت کننده ای داریم و زندگی توی اون دنیا حداکثرش اگه حدی باشه اینکه باز خدا رو نمیتونیم با تمام وجود بغل کنیم .... وقتی هیچ وقت نمیتونیم خدا رو ببینیم یا لمس کنیم یا بغل کنیم اون وقت زندگی به چی می ارزه ... اینکه کلا ضعیف افریده شدیم و میفهمیم خییییلی ضعیف افریده شدیم...اینکه صبح تا شب هامون رو سپری میکنیم برای دویدن دنبال نون اصن تو بگو یاد خدا هم هست ولی من خود خدا رو میخوام  ... اینکه اگه کل خلقت معطوف به دویدن به دنبال نون برای زیست راحت تر باشه چیزی جز ضعف نیست...  باور نمیکنم تنهایی خود را ... 

ای رفیقی که رفیق نداره ... من نا رفیق رو بپذیر ... بدم و به خودم بد میکنم ولی دلم میخواد پای رفاقتمون بمونم ... چون کسی رو جز تو ندارم ... ولی میدونی چیه من جز تو هیچ کسی رو ندارم ولی تو غیر من در طول تاریخ خیلی ادما رو داشتی و داری و خواهی داشت .... میدونی وقتی میبینم انقدر منو تنها افریدی دلم برا خودم تنگ میشه ... چه خود تنهایی رو افریدی خدا ... 

یه فرشته رو در زندگی من قرار دادی؛ او یک فرشته است ... من خاکی ام 

از خاک به افلاک راهی هست؟!

آیا شود که گدا به خانه ارباب معتبر شود؟!!